قصيدة إلى العراق الثائر – بدر شا?ر السیاب
الترجمة الی الفارسیة : قیس عبد الفتاح
عملاءُ قاسمَ يطلقون النارَ آه ، على الربيع
سيذوبُ ما جمعوه من مال حرام ٍ كالجليد
ليعود ماءً منه تطفحُ كلُّ ساقية ٍ ، يـُعيد
ألــَـقَ الحياة ِإلى الغصون ِ اليابسات ِ فتستعيد
ما لـُـصّ منها في الشتاء القاسميّ ، فلا يضيع
يا للعراق !
يا للعراق ! أكاد ألمح عبر زاخرة البحار
في كل منعطف و درب أو طريق أو زقاق
عبر الموانئ و الدروب
فيه الوجوه الضاحكات تقول قد هرب التتار
و اللهُ عاد إلى الجوامع بعد أن طلع النهار
طلع النهار فلا غروب
يا « حفصة ُ» ابتسمي فثغرك زهرة بين السهوب
أخذت من العملاء ثأرك كفّ ُ شعبي حين ثار
فهوى إلى سقر عدو الشعب فانطلقت قلوب
كانت تخاف فلا تحنّ إلى أخ ٍ عـَبرَ الحدود
كانت على مهل تذوب
كانت إذا مال الغروب
رفعت إلى الله الدعاء " ألا أغثنا من ثمود
من ذلك المجنون يعشق كلّ َ أحمرَ فالدماء
تجري و ألسنة ُ اللهيب تمدّ ُ يُعجبه الدمار
أحرقه بالنيران تهبط كالجحيم من السماء
و اصرعه صرعا ً بالرّصاص فإنّه شبحُ الوباء "
**
هرع الطبيبُ إليّ آه لعلّه عرف الدواء
للداء في جسدي فجاء
هرع الطبيب إليّ و هو يقول ماذا في العراق
الجيش ثار و مات قاسم أيّ بشرى بالشّفاء
و لكدت من فرحي أقوم أسير أعدو دون داء
مرحى له.. أي انطلاق
مرحى لجيش الأمة العربية انتزع الوثاق
يا أخوتي بالله بالدم بالعروبة بالرجاء
هبّوا فقد صرع الطغاة و بدّد الليل الضياء
فلتحرسوها ثورة ً عربيّة صُعـِـق « الرّفاق »
منها وخر الظالمون
لأن« تموزَ » استفاق
من بعد ما سرق العميل سناه فانبعث َ العراق
لندن – مستشفی سان ماري 8/2 /1963
______________
چ?امه ای برای عراق انقلابی
آه .. مزدوران « قاسم» بر روی بهار آتش می گشایند
باری، آنچه از دارایی های حرام بدست آورده اند، همچون یخی آب خواهد شد..
آبی ?ه تمام جویبارها را سرشار خواهد ?رد ، آبی ?ه باز می گرداند..
درخشش زندگانی را به چهره ی شاخساران خش?یده تا بازیابند و تباه نگردد..
آنچه را ?ه در زمستانی قاسم گونه از آنها دزدیده بودند
به داد عراق برسید!
به داد عراق برسید ! گویی می بینم در آنسوی دریاهای خروشان..
در هر پیچ و خمی و در هر دروازه ای ، در هر راه و ?وچه و برزنی
در آن سوی بندرگاهها و جاده ها
گویی می بینم در آن همه ، چهره های خندانی ?ه می گویند : تاتارها گریختند
و « الله » پس از نمایان شدن روشنایی، به درون مساجد بازگشت
آری روشنایی نمایان گشته و دیگر اثری از تاری?ی نخواهد بود
ای « حفصه » لبخند بزن زیرا ?ه دهانت غنچه ای است درمیان دشتزارها
دستان ملتم به هنگام قیام ،انتقام تو را از آن مزدوران گرفت
سپس دشمن ِ ملت _ قاسم _ در آتش دوزخ سرنگون شد و دلهایی به ت?اپو افتاد ..
?ه از شدت ترس حتی بر برادری ?ه در آن سوی مرزهاست ، شفقت نمی ورزید
همان دلهایی ?ه به آرامی گداخته می شدند..
و هنگام غروب خورشید..
اینگونه دست نیاز به سوی (الله) بالا می آورد : پروردگارا ما را از بند ثمودیان رهایی بخش
از ستم آن دیوانه ای (قـُدار ثمودي / قاسم )?ه مفتون هر رنگ سرخی است، و هنگامی ?ه خونها ..
جاری می گردد و زبانه های آتش بالا میرود، او از این ویرانی به وجد می آید..
مردم می گفتند: خدایا او را با آتش هایی بسوزان ?ه همانند دوزخ از آسمان پایین می آید..
و او را با گلوله های آتشین سـُـربی به خا? و خون ب?ش زیرا او شبح طاعون است.
***
پزش? به سوی من شتافت – آه .. امیدوارم ?ه درمانی ..
برای درد های جسمم یافته باشد!
او به سوی من شتافته در حالی?ه می گوید : در عراق چه میگذرد ؟
ارتش قیام ?رده و « قاسم » مرده است.. این برای شفایم چه بشارت خوبیست!!
نزدی? بود از شدت شادی ام برخیزم، به راه افتم و بی هیچ دردی بدوم ..
درود بر ارتش.. چه حر?تی را آغاز نموده !!
درود بر لش?ر امت عرب ?ه بندها را گسست
ای برادرانم به خاطر « الله » و خونهای ریخته شده و عروبت و برای امید و آرزو..
بشتابید ?ه ستمگران به خا? افتاده و روشنایی ، تاری?ی را زدوده است
باید این قیام عربی را پاسداری نمایید زیرا ?ه در اثر آن؛ ?مونیستها(چپ گراها) ?شته شده اند
و ستمگران به خا? افتاده اند
بشتابید زیرا « تموز » پس از آن?ه آن مزدور (قاسم)
روشنایی اش را به یغما برده بود..
ا?نون برخاسته و عراق نیز برانگیخته شده ..
***
لندن – بیمارستان سانت ماری 8/2 /1963[/grade]
___________________________
هوامش :
1 - ژنرال عبدال?ریم قاسم ی? نظامی چپ گرای ارتش عراق بود ?ه در ?ودتای سال 1958 به ح?ومت سلطنتی عراق پایان داد .
2- حفصه دختر عربی بود از شهر موصل ?ه مزدوران عبدال?ریم قاسم بدن او را پس از به دار آویختن مثله ?ردند..
-
3 -قدار بن سالف مردی أحمر (سرخ رو ) و أشقر (مو خرمایی) و ازرق (?بود چشم ) از قوم ثمود بود ?ه گفته شده از زنا متولد شده ، وی ماده شتر حضرت صالح را ?شت و موجب نزول عذاب بر قوم ثمود شد .
4- أدونیس یا تمّوز ( رب النوع حاصلخیزی، عشق و زندگی در بابل باستان ) توسط گرازی وحشی ?شته می شود ?ه در نتیجۀ آن طبیعت نیز خش? و نابود می شود و أدونیس به جهان زیرین ( مرگ ) منتقل می شود و عشتار سرگشته و حیران به دنبال او می گردد ?ه در اثر این سرگشتگی ?ف پایش خونین می شود و در م?انهایی ?ه قطرات خون ریخته می شود گلهای شقایق می روید... سرانجام و پس از آن?ه او را در جهان زبـَرین ( زمین ) نمی یابد، به جهان زیرین فرو رفته و بوسه زندگی را نثار محبوبش تموز می ?ند و این دو در اول بهار به سوی زمین باز می گردند. و همه جا را سرسبز می نمایند؛ این اسطوره و اعتقاد سبب برگزاری جشن های باستانی در ?شور عراق بوده است.
الترجمة الی الفارسیة : قیس عبد الفتاح
عملاءُ قاسمَ يطلقون النارَ آه ، على الربيع
سيذوبُ ما جمعوه من مال حرام ٍ كالجليد
ليعود ماءً منه تطفحُ كلُّ ساقية ٍ ، يـُعيد
ألــَـقَ الحياة ِإلى الغصون ِ اليابسات ِ فتستعيد
ما لـُـصّ منها في الشتاء القاسميّ ، فلا يضيع
يا للعراق !
يا للعراق ! أكاد ألمح عبر زاخرة البحار
في كل منعطف و درب أو طريق أو زقاق
عبر الموانئ و الدروب
فيه الوجوه الضاحكات تقول قد هرب التتار
و اللهُ عاد إلى الجوامع بعد أن طلع النهار
طلع النهار فلا غروب
يا « حفصة ُ» ابتسمي فثغرك زهرة بين السهوب
أخذت من العملاء ثأرك كفّ ُ شعبي حين ثار
فهوى إلى سقر عدو الشعب فانطلقت قلوب
كانت تخاف فلا تحنّ إلى أخ ٍ عـَبرَ الحدود
كانت على مهل تذوب
كانت إذا مال الغروب
رفعت إلى الله الدعاء " ألا أغثنا من ثمود
من ذلك المجنون يعشق كلّ َ أحمرَ فالدماء
تجري و ألسنة ُ اللهيب تمدّ ُ يُعجبه الدمار
أحرقه بالنيران تهبط كالجحيم من السماء
و اصرعه صرعا ً بالرّصاص فإنّه شبحُ الوباء "
**
هرع الطبيبُ إليّ آه لعلّه عرف الدواء
للداء في جسدي فجاء
هرع الطبيب إليّ و هو يقول ماذا في العراق
الجيش ثار و مات قاسم أيّ بشرى بالشّفاء
و لكدت من فرحي أقوم أسير أعدو دون داء
مرحى له.. أي انطلاق
مرحى لجيش الأمة العربية انتزع الوثاق
يا أخوتي بالله بالدم بالعروبة بالرجاء
هبّوا فقد صرع الطغاة و بدّد الليل الضياء
فلتحرسوها ثورة ً عربيّة صُعـِـق « الرّفاق »
منها وخر الظالمون
لأن« تموزَ » استفاق
من بعد ما سرق العميل سناه فانبعث َ العراق
لندن – مستشفی سان ماري 8/2 /1963
______________
چ?امه ای برای عراق انقلابی
آه .. مزدوران « قاسم» بر روی بهار آتش می گشایند
باری، آنچه از دارایی های حرام بدست آورده اند، همچون یخی آب خواهد شد..
آبی ?ه تمام جویبارها را سرشار خواهد ?رد ، آبی ?ه باز می گرداند..
درخشش زندگانی را به چهره ی شاخساران خش?یده تا بازیابند و تباه نگردد..
آنچه را ?ه در زمستانی قاسم گونه از آنها دزدیده بودند
به داد عراق برسید!
به داد عراق برسید ! گویی می بینم در آنسوی دریاهای خروشان..
در هر پیچ و خمی و در هر دروازه ای ، در هر راه و ?وچه و برزنی
در آن سوی بندرگاهها و جاده ها
گویی می بینم در آن همه ، چهره های خندانی ?ه می گویند : تاتارها گریختند
و « الله » پس از نمایان شدن روشنایی، به درون مساجد بازگشت
آری روشنایی نمایان گشته و دیگر اثری از تاری?ی نخواهد بود
ای « حفصه » لبخند بزن زیرا ?ه دهانت غنچه ای است درمیان دشتزارها
دستان ملتم به هنگام قیام ،انتقام تو را از آن مزدوران گرفت
سپس دشمن ِ ملت _ قاسم _ در آتش دوزخ سرنگون شد و دلهایی به ت?اپو افتاد ..
?ه از شدت ترس حتی بر برادری ?ه در آن سوی مرزهاست ، شفقت نمی ورزید
همان دلهایی ?ه به آرامی گداخته می شدند..
و هنگام غروب خورشید..
اینگونه دست نیاز به سوی (الله) بالا می آورد : پروردگارا ما را از بند ثمودیان رهایی بخش
از ستم آن دیوانه ای (قـُدار ثمودي / قاسم )?ه مفتون هر رنگ سرخی است، و هنگامی ?ه خونها ..
جاری می گردد و زبانه های آتش بالا میرود، او از این ویرانی به وجد می آید..
مردم می گفتند: خدایا او را با آتش هایی بسوزان ?ه همانند دوزخ از آسمان پایین می آید..
و او را با گلوله های آتشین سـُـربی به خا? و خون ب?ش زیرا او شبح طاعون است.
***
پزش? به سوی من شتافت – آه .. امیدوارم ?ه درمانی ..
برای درد های جسمم یافته باشد!
او به سوی من شتافته در حالی?ه می گوید : در عراق چه میگذرد ؟
ارتش قیام ?رده و « قاسم » مرده است.. این برای شفایم چه بشارت خوبیست!!
نزدی? بود از شدت شادی ام برخیزم، به راه افتم و بی هیچ دردی بدوم ..
درود بر ارتش.. چه حر?تی را آغاز نموده !!
درود بر لش?ر امت عرب ?ه بندها را گسست
ای برادرانم به خاطر « الله » و خونهای ریخته شده و عروبت و برای امید و آرزو..
بشتابید ?ه ستمگران به خا? افتاده و روشنایی ، تاری?ی را زدوده است
باید این قیام عربی را پاسداری نمایید زیرا ?ه در اثر آن؛ ?مونیستها(چپ گراها) ?شته شده اند
و ستمگران به خا? افتاده اند
بشتابید زیرا « تموز » پس از آن?ه آن مزدور (قاسم)
روشنایی اش را به یغما برده بود..
ا?نون برخاسته و عراق نیز برانگیخته شده ..
***
لندن – بیمارستان سانت ماری 8/2 /1963[/grade]
___________________________
هوامش :
1 - ژنرال عبدال?ریم قاسم ی? نظامی چپ گرای ارتش عراق بود ?ه در ?ودتای سال 1958 به ح?ومت سلطنتی عراق پایان داد .
2- حفصه دختر عربی بود از شهر موصل ?ه مزدوران عبدال?ریم قاسم بدن او را پس از به دار آویختن مثله ?ردند..
-
3 -قدار بن سالف مردی أحمر (سرخ رو ) و أشقر (مو خرمایی) و ازرق (?بود چشم ) از قوم ثمود بود ?ه گفته شده از زنا متولد شده ، وی ماده شتر حضرت صالح را ?شت و موجب نزول عذاب بر قوم ثمود شد .
4- أدونیس یا تمّوز ( رب النوع حاصلخیزی، عشق و زندگی در بابل باستان ) توسط گرازی وحشی ?شته می شود ?ه در نتیجۀ آن طبیعت نیز خش? و نابود می شود و أدونیس به جهان زیرین ( مرگ ) منتقل می شود و عشتار سرگشته و حیران به دنبال او می گردد ?ه در اثر این سرگشتگی ?ف پایش خونین می شود و در م?انهایی ?ه قطرات خون ریخته می شود گلهای شقایق می روید... سرانجام و پس از آن?ه او را در جهان زبـَرین ( زمین ) نمی یابد، به جهان زیرین فرو رفته و بوسه زندگی را نثار محبوبش تموز می ?ند و این دو در اول بهار به سوی زمین باز می گردند. و همه جا را سرسبز می نمایند؛ این اسطوره و اعتقاد سبب برگزاری جشن های باستانی در ?شور عراق بوده است.